معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :

ساخت وبلاگ
قسمت سومدر این روز پر برکت غم وغصه های زندگی روزمره از وجودم بیرون رفت و خوشحال از روز تولد حضرت زهرا به خانه رفتمعصر روز سیزدهم دیماه رفتم هم پیاده روی وهم نماز مغرب و عشا را در محل آرامگاه سید محمد یک عارف بزرگ در خیابان زند آبادان بخوانم وقتی وارد شدم دیدم در آنجا مراسم تولد فاطمه زهرا با یک روز تاخیر برای خانم ها تدارک دیده اند ابتدا نماز مغرب و عشا را خواندم و بعد برنامه با قرائت آیاتی چند از سوره بقره با صوت زیبای یکی از خواهران مجری برنامه خوانده شد و من با خود می اندشیدم ای کاش معنای فارسی این آیات که علل آفرینش انسان و نافرمانی او با وسوسه وفریب شیطان و علل رانده شدن انسان از بهشت به عالم ذرع و تبعیدگاهش زمین با تمام برکاتش است بیان می شد ، بعد از قرائت قرآن حدیث کسا خوانده شد که من آرام با قاری هم صدا شدم و آرامش عجیبی را احساس کردم و بعد یکی از خواهران در مورد فضایل حضرت سخنرانی کرد کمی که گوش دادم چون بچه هایم نگران می شدند محل سید محمد را که با چای وشیرینی و شکلات پذیرایی می کردند به قصد خانه ترک کردمپنجشنبه همان هفته رفتم گلزار شهدا در گلزار برنامه خاصی برای گرامیداشت سالگرد قاسم سلیمانی و مردم به خون خفته کرمان بر گزار میشد و من بقدری از این قضایا ناراحت بودم که بی اعتنا به صفوف ایستاده در گلزار به شهدای گمنام و دیگر شهدا عرض ادب و فاتحه خواندم و رفتم سر قبر برادر همسرم که شهید شده بود پسری که با شستن قبر کار می‌کرد دبه آب به دست می خواست قبر برادر همسرم را بشوید به او گفتم این قبر که تمیزه اشک در چشمانش جمع شد و گفت من بچه یتیمم خیلی ناراحت شدم به او گفتم بیا با من قبر پدر و خواهر همسرم را تمیز کن وقتی مشغول تمیز کردن بود خانمی که کنار چند خانم سر قبری نشسته ب معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 14:47

بیا ای یار بی غل و غش بگیر دست مانده در راهبیا بنگر باران رحمت الهی زمین سبز می‌گردد از قدومتبیا اینجا همه مدعی و چشم براه و آوازه خوانندبیا از هم جدا کن جنگ و جدال عاشقان متظاهربیا و ببین جدال بین ادیان ، می‌خواهند باز کنند راهبیا و از عشق سخن گو نه از خشم و شمشیر برانبیا و ببین دلهای پاک ، شب و روز دستها رفته بالاالهی مدد فرما و نزدیک گردان ظهور مهدی موعود بیا و بشنو شعر بچه های معصوم ، سلام فرماندهچنان با عشق می‌خوانند که گویی فرشتگان خدایندبیا ای یار و همدم دلهای سوخته و زاز و پریشانبیا و مرهمی باش بر جان خسته و زخمی عاشقخدایا به حق خوبان درگاهت بکن شاد دلها با ظهورشتولد امام زمان (ع) مبارک باشد بر هر پیر و جوان معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 14:47

سبب چیست که می گردی بی تاب و بیمار و بی خوابراه سخت و بیراهه را با عشق به خدا خود کردی انتخابکم طاقتی ؟ بی اجازه نمی توان در کوی یار نهاد قدمدر هر مکان و زمان از یار و یاور دلها گشته ای بی نشان ؟در انتظاری سفر زمان ومکان و آرزو های خیالی گردد روا ؟ای خدا با ذره ای از انوارت عاشقان را می نمایی بی قرارهر از گاهی نیمه شب می پرانی خواب از چشمان عاشقاندر آسمان بی کرانت جلوه گر میشوی در ستاره ای درخشانمیخ کوب می نمایی با سیل اشک ! با دعای جاری بر زبانمحو تماشای انوار زیبا و صوت بی نظیر قرآن مینمایی گهگاهدر بی خوابی ها هم برنامه های آموزنده و شاد می نمایی تدارکای خدای عزیز دل بی قرار را دیوانه هم که بنمایی رواستراه و بی راهه چه فرق است چون که میدانم هستی همراههر چه قول می دهم که از دوریت نگردم بی طاقت و بیمارهمه وعده ها از یاد میرود چون که در دل رخنه می کنی خدا اواخر آذر 99 معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 14:47

گاهی کلمات به مانند ریگهای روان در رودی از آب های زلال راحت به ذهن می آید و گاهی هر چه فکر می کنی نمی توانی کلمه مورد نظر را پیدا کنی شب 15 ماه مبارک رمضان شب تولد امام حسن (ع) است و فردا 28 فروردین تولد من یعنی امسال روز تولدم با امام حسن یکی شده از شادی در پوست خود نمی گنجم دلم می خواهد به اوج آسمان بروم و به همه بگویم فردا تولد من هم هست وقت خواب به مدیتیشن جذب انرڑی استاد حیدر زاده گوش می دهم از دیدن نورهای زیبا حال خوشی پیدا می کنم اما بعد دلتنگی عجیبی وجودم را فرا می گیرد چشمان را درتاریکی شب میبندم بغضم می ترکد با گریه به خدا می گویم دلتنگ دیدنت ام و اشکم جاری می شود در قلبم سنگینی عجیبی را احساس می کنم کمی گریه می کنم ، جمله فرزندان و خانواده ام را چه کنم بر زبانم جاری می شود عشق فرزندان و خانواده مرا از رفتن منصرف می کند بی حرکت و آرام منتظر میشوم کم کم درد قلبم تمام می شود مثل گذشته در چنین حالات از خداوند می خواهم باز هم اجازه دهد بالای سر بچه هام باشم این بار عمر طولانی طلب می کنم که به ذهنم عمر نوح می آید و گریه ام را خدای مهربانم به خنده از ته دل تبدیل می کند وغم دلتنگیش را از دلم می برد به یاد جمله روحتان شاد سفر کنندگان به دیار عشق ، دلتنگ روی ماهتان هستم که در اینستاگرام روز پنجشنبه گذشته برای شادی ارواح نوشته بودم می افتم اینگار خدای عزیزم با این جمله رضایت خودم را خواسته بود ولی نمی دانم چه شد دعای چه کسی مستجاب شد که برنامه رفتن تغییر کرد هر چه بود دوباره در وجود من آتشی افکند و یاد گذشته را این بار با سلامت جسم و روح در من زنده کرد 8 2/ 1 /1401 معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 18:24

الفاظ با نغمه خاصی به هوش باش تا کامروا شوی را در گوشم زمزمه می کنند و من در شگفتم که چه کنم چه بنویسم با که از راز دل سخن پگویم آرزو های دست و پا گیر را چگونه از خود دور کنم به دنبال کلمات ساده و زیبا می گردم تا بتوان با ساده دلی و پر از عشق ابراز محبت نمایم از الطاف بی کرانش تشکر کنم و از او درخواست راه وصل آسان بنمایم باید شرایط را فراهم کنم شرح حال و سخنان ارزشمند عشاق نامدار را بخوانم و به پند و اندرزشان گوش کنم ذهن را متمرکز درون مینمایم و با سکون درون راه چاره را میطلبم به یاد می آورم که همواره دستی از غیب بسویم دراز شد و از افتادن و غرق شدن نجاتم داد در خواب و بیداری جواب سوالاتم را داد و آرامش را جانشین ذهن پریشانم کرد پس چرا راه به پایان نزدیک شده را ادامه نمی دهم باید با خود عهد ببندم بیجهت به خود فشار نیاورم به عقب برنگردم و خود را شناکنان در اقیانوس الطاف بیکرانش به بالا برسانم و با عشق و معرفت منتظر دیدن یک ذره از انوار زیبایش بمانم همه امید و دلخوشیم دیدن یک لحظه روی ماهت است خدای خوب و مهربانم 1402/9/2 معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت: 16:35

چه پیامی در خواب نهفته است در دیدن اشک مردی آشنا درخواب چه سری است که این چنین منقلبم نمود دیشب که دلنوشته ها و خوابهایم را می خواندم به یاد لحظات ناب زندگی و عشق پاک به مهدی موعود افتادم و دلم از این همه دلتنگی آن زمان گرفت خدای خوبم آنچه که باید انجام دهی تا به آن برسی انجام دادی را در خواب دیدم ، چه کنم که گشایشی در فرج باشد تاریکی ها کنار رود و صبح امید بدرخشد زندگی با تمام زشتی وزیبایش بسرعت میگذرد ومن همچنان منتظر که او بیاد و خنده بر دلهای داغدار مادران و پدران دل خون بگذارد شاه من ماه من می گویند گریه در خواب خوشحالی است میدانم بزودی لبخند بر خون چکیده بر صورتت می نشیند و اشک چشمانت خون به ناحق ریخته شده جوانان را پاک می کند ای کاش میدانستیم که با خود چه می کنیم در پیشگاه خداوند بزرگ چه عذر و بهانه می آوریم به خدا پناه می برم و از او میخواهم مرهمی بر دلهای زخمی و ناشاد بگذارد وشر ظالم را در سراسر جهان ریشه کن نماید روزی که بیایی بیرون شود دیو بد سیرت از این جهانزنجیر های زندان ستم پاره میگردد با یک اتحاد و همدلیفریاد حق طلبان بر می اندازد بساط ظلم و ستمگرد وغبار و غم کوچه و خیابان ها میرود بر بادگلها و درختان باغ و بوستان می خندند با همدر دست نوازندگان ساز ها میگردند بی قراررقص و پایکوبی بر پا میگردد در کوی و هر برزنشاد میگردد دلهای شکسته از جفای دشمن بیماراز یاد میرود غم و غصه آن دوران وحشتناک روزی که بیایی گلریزان شود کوه و دشت ودمن خنده بر لبها دستها بر آسمان سپاس ای خدای مهربان​​​​​ 1402/9/22 معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت: 16:35

ای که در دیار عاشقان قدم نهاده ای این و آن را از سر برون کرده ای ، پرسان پرسان از چه نشان می گیری در طلب چه هستی با خود چه عهدی بستی از کدامین راه مخفی وارد گشتی که حیران از ندیدن نشانه ها گشتی می خواهی به عقب برگردی راه وصل را گم کرده ای یک نفس عمیق بکش روی آن تخته سنگ بنشین به اطرافت با چشم دل بنگر از پرندگان سبکبال و آزاد و رها درس بگیر وبا خود کمی گفتگو بکن تو فقط رازت را با خود در میان بگذار تا از افکار مسموم در امان باشی میتوانی گاهی هم با گلها صحبت کنی راز عطر و لطافتشان را جویا شوی از سرو خرامان هم علت بلندی قامتش را جویا شوی حواست باشد کسی تو را نبیند تا اسرارت بر ملا نشود در خلوت خود هم که با خدا گفتگو می کنی با صدای بلند نخند تا تورا دیوانه نپدارند چه باک هر کس هر جور می خواهد فکر کند کار من از این حرفها گذشته آرزوی قشنگ تو را رشد می دهد وقتی با آرامش از ته قلبت برای دیگران عشق طلب می کنی در وجود خودت هم عشق فوران می کند راز عاشقی همین است نه به گریه شبانه نیاز داری و نه به دعاهای ناشناخته راحت و ساده و آهسته با یار مهربانت سخن بگو و دیگر دغدغه فردا را نداشته باش کار را به خودش بسپار تو به زندگی روزمره ات برس ولی غرق در زندگی نشو که یادت برود چه عهدی بستی و برای چه کار در این دنیا قدم نهادی آن قدر معبود مهربان کارت را آسان به پیش می برد که راه صد ساله را یک روزه طی می کنی پس دلواپس چه هستی این همه فشار عصبی را چرا بر خود تحمیل کردی درست است ولی دست خودم نبود بهتر است از علت و مشکلات سخن نگویم که باعث رنجش از کسانی شود که از اشتباهات آنان گذشتم حالا می خواهم به دور از هر کدورتی خود را سبکبال در آسمان پر از نورهای زیبا رها کنم و با صدای بلند از یکتای بی همتایم سپاس معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 21:46

ای فدای تو هم دل و هم جانوی نثار رهت هم این و هم آندل فدای تو، چون تویی دلبرجان نثار تو، چون تویی جاناندل رهاندن زدست تو مشکلجان فشاندن به پای تو آسانراه وصل تو، راه پرآسیبدرد عشق تو، درد بی‌درمانبندگانیم جان و دل بر کفچشم بر حکم و گوش بر فرمانگر سر صلح داری، اینک دلور سر جنگ داری، اینک جاندوش از شور عشق و جذبهٔ شوقهر طرف می‌شتافتم حیرانآخر کار، شوق دیدارمسوی دیر مغان کشید عنان چشم بد دور، خلوتی دیدمروشن از نور حق، نه از نیرانهر طرف دیدم آتشی کان شبدید در طور موسی عمرانپیری آنجا به آتش افروزیبه ادب گرد پیر مغبچگانهمه سیمین عذار و گل رخسارهمه شیرین زبان و تنگ دهانعود و چنگ و نی و دف و بربطشمع و نقل و گل و مل و ریحانساقی ماه‌روی مشکین‌مویمطرب بذله گوی و خوش‌الحانمغ و مغ‌زاده، موبد و دستورخدمتش را تمام بسته میانمن شرمنده از مسلمانیشدم آن جا به گوشه‌ای پنهانپیر پرسید کیست این؟ گفتند:عاشقی بی‌قرار و سرگردانگفت: جامی دهیدش از می نابگرچه ناخوانده باشد این مهمانساقی آتش‌پرست آتش دستریخت در ساغر آتش سوزانچون کشیدم نه عقل ماند و نه هوشسوخت هم کفر ازان و هم ایمانمست افتادم و در آن مستیبه زبانی که شرح آن نتواناین سخن می‌شنیدم از اعضاهمه حتی الورید و الشریانکه یکی هست و هیچ نیست جز اووحده لااله الا هو معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 34 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 13:59

هان ای دل ِ عبرت‌بین! از دیده عِبَر کن هان ایوان‌ِ مدائن را آیینه‌یِ عبرت دانیک ره ز ِ لب ِ دجله منزل به مدائن کن وَز دیده دُوُم‌ دجله بر خاک ِ مدائن رانخود دجله چنان گرید، صد دجله‌یِ خون گویی ک‌از گرمی‌ی خوناب‌اش آتش چِکَد از مژگانبینی که لب ِ دجله، کف چون به دهان آرد؟ گوئی زِ تَف ِ آه‌اش، لب، آبله زد چندانبر دجله‌گِری نو نو، وَز دیده زکات‌اش ده گرچه لب ِ دریا هست از دجله زکات‌اِستانگر دجله درآمیزد باد ِ لب و سوز ِ دل نیمی شود افسرده، نیمی شود آتش‌دانتا سلسله‌یِ ایوان بگسست مدائن را در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچانگه‌گه به زبان ِ اشک آواز ده ایوان را تا بو که به گوش ِ دل پاسخ شنوی ز ایواندندانه‌یِ هر قصری پندی دهد ات نو نو پند ِ سر ِ دندانه بشنو زِ بن ِ دندانگوید که: تو از خاکی. ما خاک ِ توایم اکنون گامی دو سه بر ما نِه، اشکی دو سه هم بفشاناز نوحه‌یِ جغد الحق، ما ئیم به درد ِ سر از دیده گلابی کن، درد ِ سر ِ ما بنشانآری چه عجب داری ک‌اندر چمن ِ گیتی جغد است پی ِ بلبل، نوحه‌است پی ِ الحانما بارگهِ داد یم، این رفت ستم بر ما بر قصر ِ ستم‌کاران تا خود چه رسد خذلانگوئی که نگون کرده است ایوان ِ فلک‌وش را حکم ِ فلک ِ گردان؟ یا حکم ِ فلک‌گردان؟بر دیده‌یِ من خندی ک‌این‌جا ز ِ چه می‌گرید گریند بر آن دیده ک‌این‌جا نشود گریاننی زال مدائن کم از پیرزن ِ کوفه نه حجره‌یِ تنگ ِ این، کم‌تر ز ِ تنور ِ آندانی چه؟ مدائن را با کوفه برابر نِه از سینه تنوری کن و ز دیده طلب طوفاناین است همان ایوان کز نقش ِ رخ ِ مردم خاک ِ در ِ او بود ی دیوار ِ نگارستاناین است همان درگه ک‌او را ز ِ شهان بود ی دیلم مَلِک ِ بابِل، هندو شه ِ ترکستاناین است همان صفّه ک‌از هیبت ِ او بُرد ی بر شیر ِ فلک حمله شیر ِ تن ِ معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 33 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 13:59

خدای عزیز و مهربانم عهد بسته بودم که دیگر خود را در گیر مشکلات و حرف و حدیث خانواده نکنم اما شما مرا آماده کردی با نظرات و انتقاد های تندم کمک اندکی به بهبود شرایط رفاهی و معنوی بعضی از آنان کنم به همین جهت شرایط یک سفر طولانی و پر از عشق و معرفت را برایم فراهم آوردی هر چه کردم خود را درگیر مسایل و مشکلات نکنم نشد میدانم که نمیشود در برنامه معبود یکتایم تغییری ایجاد کرد اما خدای خوبم چنان دو رنگی و بی وفایی ها قلب و روحم را آزرده کرد که نزدیک بود فراموش کنم چه عهدی با شما معبود بی همتایم بستم با اینکه احساس می کردم در لحظه لحظه شرایط سخت کنارم هستی و دستم را در دستان پر مهرت می فشاری اما چه کنم که کم طاقتم هم خدا را می حواهم و هم خرما هم با تمام وجود می خواهم آن ذره ای که از عشق و معرفتت آموختم به دیگران هدیه کنم و هم از دسیسه های شیطان رانده شده از در گاهت در عذاب حال که خوب می اندیشم می فهم من شدم ندای خالقی که کمک به بنده اش می کند تا راه و منشش را تغییر دهد شما بودید که فریاد میزدید چه کار دارید با خود می کنید یادتان رفت عهدی که بستید مگر خودتان نمی خواستید این زندگی را تجربه کنید پس چرا راه را به بیراه تبدیل می کنید من که هر لحظه به طرق مختلف به جهان هستی امر می کنم به کمکتان بشتابد ، نه تنها متذکر نمی شوید بلکه با ناله و فریاد از من گله می کنید ؟خدای عزیزم ببخش که گاهی اوقات عهدم را فراموش می کنم ببخش که کم طاقت شدم ببخش که یادم میرود دارم به عزیزانم کمک می کنم آن هم به اراده شما خدای قهارم ببخش خطاهایم را و باز در این لحظه پیمانت را با بنده خطا کارت تکرار کن شاید بتوانم با دید باز حفایق جهان هستی را درک کنم شاید بتوانم یک تغییر بسیار اندک ایجاد کنم و شما را بخندانم معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...ادامه مطلب
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 33 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 13:59