من این ایوانِ نُه تو را نمیدانم، نمیدانم
من این نَقّاشِ جادو را نمیدانم، نمیدانم
مرا گوید مَرو هر سو، تو اُستادی، بیا این سو
که من آن سویِ بیسو را نمیدانم، نمیدانم
هَمی گیرد گَریبانم، همیدارد پَریشانم
من این خوشْ خویِ بَدخو را نمیدانم، نمیدانم
مرا جانِ طَرَب پیشهست، که بیمُطرب نَیارامَد
من این جانِ طَرَب جو را نمیدانم، نمیدانم
یکی شیری همیبینَم، جهان پیشَش گَلهیْ آهو
که من این شیر و آهو را نمیدانم، نمیدانم
بُرو ای شب، زِ پیش من، مَپیچان زُلف و گیسو را
که جُز آن جَعْد و گیسو را نمیدانم، نمیدانم
بُرو ای روزِ گُل چهره، که خورشیدت چه گُلْگون است
که من جُز نورِ یا هو را نمی دانم، نمی دانم
معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 137 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 3:28