دلنوشته ی من و به اقبال خوش هم شاد باشیم :

ساخت وبلاگ

تو ای آشفته حال یک لحظه بنگر
مرا هم باخود به دنیای دگر بر
نمی بینی حال و احوال عاشقان را
مزن بر زخم دل شمشیر قهر را
برای آرامش روح خفتگان آواز خوان
بیر از یاد همه دردهای بی درمان
سراغی از پیر دانا شاهد غمها بگیر
به آن از پای افتاده بی رمق هم بزن سر
به شهر و دیار بی دلان آیا رفته ای تو
کجا دیده ای شراب کهنه نباشد درمان درد عاشق
از این افکار پریشان کی دست بر می داری
سر شوریده را تا کی در انتظار می گذاری
نگاه کن بر خطوط بی انتها و بی رمز ونشان
چرا از خود نمی پرسی چرا مانده ای در راه
اگر دست از دل وعشق بی غل و غش  برداری
سر از نا کجا آباد رفتگان بی نام بر می آری
بیا با هم کمی رو راست باشیم
دلهای شکسته را مرحم درد باشیم
به عمق دریای بیکران هستی نظاره گر باشیم
شبی را در کنار هم به دور از خور وخواب پاشیم
بیا تا راه رهروان فهمیم را جستجو گر باشیم
مزن فال بد و به اقبال خوش هم شاد باشیم
بگیریم نشان از رد پاهای زخمی وخسته عاشق
بفهمیم حال آنکه فریادش از  درد کجرویهاست

معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر :...
ما را در سایت معرفی کتاب تهوع از ژان پل سارتر : دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteyebromand بازدید : 161 تاريخ : يکشنبه 17 فروردين 1399 ساعت: 16:11